





بیست و دوی بهمن که حیات وطن است
خود روح خدایی است که در جان و تن است
ما زنده به آنیم و از آن یاد کنیم
یوم الهی که یادگار از آن ماه بهمن است
یوم الله۲۲ بهمن، روز پیروزی حق بر باطل را تبریک می گویم . . .

از کتاب های درسی آن سال ها یادم هست امام امیدش به ما دبستانی ها بود ، می گویم : آقا ، حالا بزرگ شده ایم ، از امیدتان راضی هستید ؟






با اولین شلیک، خان دایی و آقابزرگ و پدر یا مش بابا مثل عقرب زده ها پریدند و شروع به داد و هوار کشیدن و یاحسین و یاابوالفضل به دادمان برس کردن، لابه لای بچه ها ضجه می زدند و سینه خیز می رفتند و امام حسین را به کمک می طلبیدند. این وسط بره نازنازی یکی از فرمانده هان را اشتباه گرفته بود و پشت سرش می دوید و بع بع می کرد. دیگر مرده بودیم از خنده. فرمانده فریاد زد:
«از جلو نظام!» سه پیرمرد بلند فریاد زدند: حاضر! و بره گفت: بع !بع! گردان ترکید. فرمانده! که از دست بره مستأصل شده بود دق دلش را سر ما خالی کرد: بشین، پاشو، بخیز! با هزار مکافات به پیرمرد حالی کردیم که این تمرین است و نباید حرف بزنند تا تنبیه نشویم. اما مگر می شد به بره نازنازی حرف حالی کرد. کم کم فرمانده هم متوجه موضوع شد. زودتر از موعد مقرر ما را مرخص کرد. بره داشت با فرمانده به چادر مسئولین گردان می رفت، که عباس با خجالت و ناراحتی بغلش کرد و آورد. پیرمردها ترسیده و رمیده شروع کردند به! حرف زدن که: «بابا شما چقدر بدبختید. نه خواب دارید و نه آسایش. این وسط ما چه کاره ایم خودمان نمی دانیم.» صبح وقتی از مراسم صبحگاه برگشتیم، دیدیم که عباس بره اش را بغل کرده و نگاه مان می کند. فهمیدیم که سه پیرمرد فلنگ را بسته اند و بره را گذاشته اند برای عباس. محمود گفت: «غصه نخور، خان دایی پیرمرد خوبی است. حتماً دخترش را بهت می دهد» عباس تا آمد حرف بزند، بره صدایی کرد و لباس معطر شد . ( داوود اميريان )
منبع:
دفاع مقدس از کنام شیران
با كلي دوز و كلك از خانه فرار كردم و رفتم پايگاه بسيج. گفتند اول يك رژه در شهر مي رويم و بعد اعزام مي شويد. از ترس پدر و مادرم رژه نرفتم و پشت يك عكس بزرگ از امام (ره) پنهان شدم. موقع حركت هم پرده ماشين را كشيدم تا آنها متوجه من نشوند. بعد كه از جبهه تماس گرفتم، پدرم گفت: برات آجيل و ميوه آورده بوديم كه ببري جبهه.
منبع:جهان نیوز
تمام ما که ز پروانه ها نشان داریم برای سینه زدن تا سحر توان داریم
هزار شکر خدا را که در شب یلدا برای گریه کمی بیشتر زمان داریم
«انگار دنیا رو دادن همین که مزه دهان بچه ها عوض شد خیلی خوشحال شدن و همه
با هم می گفتن فردا به بقیه آسایشگاه ها می گیم که ما شب یلدا گرفتیم.»
یلدای امسال شهر ما معطر به وجود پاک شهدای گمنام هشت سال دفاع مقدس شد.
چه خوش یلدایی بود یلدا امسال.
یلداتون پر از مهربونی باد
به گزارش واحد مرکزی خبر، در تاریخ 16/3/1390 در خیابان شریعتی حوالی خیابان ملک دو سرنشین موتورسیکلت، مزاحم دو دختر شده بودند که پس از تذکر این روحانی، وی را از ناحیه چشم مجروح می کنند.
سردار رادان همچنین با اشاره به نامتعارف بودن پوشش این بانوان گفت: آنان اکنون در مرحله بازجویی هستند.
جانشین فرمانده نیروی انتظامی گفت: باید در مقابل برخورد مسئولانه این فرد روحانی که جانباز راه امر به معروف و نهی از منکر شده است، سر تعظیم فرود آوریم.